فاطمه یکتافاطمه یکتا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره

نی نی نقلی من و بابا

تولد سه سالگي فاطمه يكتا و سفر به شمال

از اهواز با يه عالمه خاطرات خوش و قلبي لبريز از محبت و عشق عزيزانم برگشتم  تمام راه به خوبي ها شون و جهره هاي مهربونشون فكر ميكردم خدا حافظي هاي گرم و آغوش هاي صميمي و پر مهر... اي كاش كه همشون براي عروسي ندا بيان تهران تا دوباره ببينمشون صدام گرفته بود خيلي شديد جوري كه كاااااملا تغير كرده بود و از پشت تلفن هيچ كس من رو نميشناخت دو روز بيشتر به تولد فاطمه يكتا نمونده بود و كلي كار داشتم لوس بازي و خستگي سفر و گذاشتم و كنار و دست به كار شدم تميز كاري ، تزيينات ، تهيه ي ليست خريد، درست كردن غذاها و ... به همه ي مهمونا هم دوباره زنگ زدم و خنده دار اينجا بود كه صدام رو نميشناختن و طي صحبت كردن چند بار ا...
5 شهريور 1395

سفر به اهواز

بالخره جا به جا شديم... اسباب كشي سخت بود ولي تموم شد... احساس خوبي دارم يه حس آرامش كم كم دارم تو خونه ي جديد جا مي افتم و بهش علاقه مند ميشم مشكلات كم كم دارن حل ميشن و كفه ترازو به سمت اتفاقات خوب سنگيني ميكنه... ماه رمضون سخت و زيبايي رو پشت سر گذاشتم با يه عالمه حاجت و دعا و. نيايش.... خدايا شكرت به خاطر همه چيز ، اين حس خوب ، اين احساس آرامش داشتن.... زندگي هميشه در جريانه به همراه تمام اتفاقاتش شايد اگه همشون هميشه و هميشه و هميشه باب ميل ما باشن ديگه  قدر روزاي خوب و شيرينمون رو خيلي ندونيم... اين روزا سرم خيلي شلوغ بود خيلي زياد بعد از اسباب كشي رفتيم اصفهان و سه روز را در چادگا...
5 شهريور 1395
1